سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، دوست دارد که بنده اش را درجستجوی مال حلال، خسته ببیند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
باغبان باشی
 RSS 
 Atom 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 17508
بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 4
........... درباره خودم ...........
باغبان باشی
فرید

........... لوگوی خودم ...........
باغبان باشی
............. بایگانی.............
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
تیر 1387
خرداد 1387
آذر 1387

........... دوستان من ...........
باغبان باشی

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • داستان تاجر وخرید میمون ها

  • نویسنده : فرید:: 87/9/3:: 7:37 صبح


     

    در زمان های
    قدیم، تاجری به روستایی که میمون های زیادی در جنگل های حوالی آن وجود
    داشت رفت و خطاب به مردم روستا گفت: من میمون های اینجا را خریدارم و
    حاضرم به ازای هر میمون ?? دلار به فروشنده پرداخت می کنم. مردم روستا که
    جنگل مجاور روستایشان پر از میمون بود خوشحال شدند و به راحتی معامله را
    قبول کردند.
    به نظر آنها قیمت بسیار منصفانه بود. در مدت کوتاهی بیش از هزار میمون را گرفتند و هر میمونی را ?? دلار به آن تاجر فروختند.

    فردای
    آن روز مرد تاجر دوباره به روستا آمد و به روستائیان گفت: هر میمون را ??
    دلار از شما می خرم. این بار روستاییان دوباره زمین های کشاورزی خود را
    ترک کردند و تلاششان را برای گرفتن میمون ها بکار گرفتند. اما ظاهرا تعداد
    میمون های باقیمانده کمتر شده بود. در آن روز فقط ??? میمون را گرفته و
    فروختند.
    روز بعد مجددا آن مرد تاجر به روستا آمد و این بار پیشنهاد ??
    دلاری به ازای هر میمون را به ساکنان آن روستا داد. او به مردم گفت: امروز
    من در شهر کاری را باید انجام دهم ولی معاون من اینجا می ماند و به
    نمایندگی من میمون ها را از شما می خرد.
    مردم روستا بسیار مشتاق شده
    بودند. هر میمون ?? دلار! اما مسئله این بود که همه میمون ها را آنها
    گرفته بودند و دیگر میمونی برای فروختن باقی نمانده بود !
    روستائیان
    نزد معاون تاجر رفتند و ماجرا را به او گفتند. معاون بعد از کمی تامل خطاب
    به روستائیان گفت: این میمون ها را در قفس می بینید؟ من حاضرم آنها را به
    قیمت هر میمون ?? دلار به شما بفروشم و زمانی که تاجر برگشت شما می توانید
    آنها را به قیمت ?? دلار به او بفروشید.
    ظاهرا معامله ی پر منفعتی بنظر می رسد، ولی غافل از حیله ای که در آن نهفته است...
    بدین
    ترتیب مردم به خانه هایشان رفتند و هر چه پس انداز داشتند را برای خرید
    میمون ها آوردند و هر میمون را بمبلغ 35 دلار از معاون تاجر خریداری کردند.

    بله.
    چشمتان روز بد نبیند! از فردا مردم آن روستا دیگر نه آن مرد تاجر را دیدند
    و نه دستشان به آن معاون رسید! و تنها میمون ها بودند که با از دست رفتن
    سرمایه ی روستائیان دوباره در آن روستا ساکن
    شدند
    ...
     

    نتیجه اخلاقی را که میتوان از این حکایت گرفت اینست که
    سرمایه های ملی خود را ارزان نفروشید، حالا هر چیز که باشد.
    چون شما با اندوخته هایی که متعلق به سرزمین شماست ثروتمندید
    و تا زمانیکه آنها را در محدوده ی خود دارید برنده اید ولی همین که
     آنها را از دست دادید در هر شرایطی بازنده خواهید شد
    .

    با تشکر از : قاسم سلطانی


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ