سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، سه چیز را دوست می دارد : کم گویی، کم خوابی و کم خوری ؛ و سه چیز را خداوند دشمن می دارد :پُرگویی، پُرخوابی و پُرخوری . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
باغبان باشی
 RSS 
 Atom 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 17454
بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
باغبان باشی
فرید

........... لوگوی خودم ...........
باغبان باشی
............. بایگانی.............
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
تیر 1387
خرداد 1387
آذر 1387

........... دوستان من ...........
باغبان باشی

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • یادداشتهایی ازدوستم باباآمین

  • نویسنده : فرید:: 87/4/20:: 4:39 صبح

    وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فکر می کنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست،چون عبارت  "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف کرده اند: "تغییراتی در فرهنگ که موجب به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود."

    این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیکر ملت ما فرود آمد که جز گیجی و بی هویتی پی آمد آن چیزی نفهمیدیم!

    شاید افراد زیادی را ببینید که کلمات Hi و Hello را با لهجه غلیظ Americanاش تلفظ می کنند. اما تعداد افرادی که از واژه درود استفاده می کنند، بسیار نادر است!

    همینطور کلمه Thanks بیش از سپاسگزارم و Good bye بسیار راحت تر از «بدرود» در دهان ها می چرخد. ما حتی به این هم بسنده نکرده ایم!

    این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر می دانند.

    سفره هفت سین نمی چینند، اما در آراستن درخت کریسمس اهتمام می ورزند!

    جشن شب یلدا که به بهانه بلند شدن روز، برای شکرگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا می کنند!

    همه چیز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاریش می دانند، اما حتی اسم "سپندار مذگان" [سپندار مزدگان یا جشن اسفندی]به گوششان نخورده است.

    چند سالی ست حوالی26 بهمن ماه (14 فوریه) که می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های اجناس کادوئی لوکس و فانتزی غلغله می شود. همه جا اسم Valentine به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای که در مورد والنتاین سوال کنی می داند که "در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند.کلودیوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت.اما کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد.کلودیوس دوم از این جریان خبردار می شود و دستور می دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می شود .سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود...بنابراین او را به عنوان فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق!"

    اما کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است!

     جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" [سپندار مزدگان یا جشن اسفندی] نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاکی" که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" که خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ [سپندارمزد] لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان [سپندارمزدگان] را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ [سپندارمزد] یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.

    سپندار مذگان [سپندار مزد] جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت  هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند.

     

    ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است. بعنوان مثال در حالی که این روزها مردم کشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریکاییها تقریبا تنها به یک زبان حرف می زنند. همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.

    "اطلاع داشتن از فرهنگ های سایر ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله کاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش کرده اند!

     برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی که در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و اسطوره های باستانی خود را معرفی کنند و حیات خود را تا ارتفاع یک افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرین و آیندگان حائز اهمیت است، عدد افراد یک ملت و تعداد سربازانی که در جنگ کشته شده اند نیست؛ بلکه ارزشی است که آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشریت دارد.

    شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان [سپندارمزدگان] ایرانیان باستان) منتقل کنیم.

     آتشکده

     

     

    + نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن 1386ساعت 7:33  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(50); 4 نظر


    بنی آدم اعضای .........

    این اتفاق مهم در اسفند ماه رخ میدهد.

    به زودی اطلاعات بیشتر ارائه خواهد شد. 

     

    + نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم بهمن 1386ساعت 6:46  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(49); 5 نظر


    اندر حکایت دایرةالمعارف آمین جون (تقریبآ یکسال پیش) :

    پشتون پشتون  = پشت بام

    ای نا اُلا  =  ای نا قُلا

    عاشعتم  = عاشقتم

    ماهماره  = ماهواره

    هَمزایه   = خمیازه

    خیارت راحت شد   = خیالت راحت شد

    حوصلم در رفته = حوصلم سر رفته

    آوش کمانگری  = آرش کمان گیر

                                                                          مامان قصه  

    + نوشته شده در  جمعه نوزدهم بهمن 1386ساعت 7:34  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(48); 3 نظر


    ...آرزوهایت را که بر هم نهی ? گاه تبدیل به کوهی می شود به عظمت و صلابت دماوند? نترس? مهم این است که عاشق باشی و از سختی مسیر  هراسی به دل راه ندهی . گامهایت را استوار بردار ? قدمهای لرزان هیچ گاه به قله نخواهند رسید. آهسته و پیوسته قدم بردار چرا که شتاب تو را به نیمه راه هم نخواهد رساند. عاشق باش چون در غیر اینصورت سختی راه بر تو دشوار خواهد شد و هیچ قدمی نخواهی توانست به جلو برداری ? سختی ها زیادند? همیشه اینطور بوده ? هر چه عاشق تر سختی ها بیشتر اما انگیزه رسیدن به قله هم برایت مضاعف خواهد شد. همیشه قرار نیست زندگی آنطور که تو انتظار داری پیش برود. گاه برای رسیدن به قله آرزوها? باید تمام کوه را دور بزنی? اما نترس? هراسی به دل راه نده? خدای کوه ها همیشه قدمهایت را خواهد دید. اگر گامهایت استوار باشد? او بیشتر به تو نیرو می دهد ولی اگر ضعیف باشی? در میانه راه خواهی ماند. او گامهای لرزان و ضعیف را دوست ندارد. قوی باش و استوار. وقتی دلت گرفت به قله کوه نگاه کن و بدان او ? آن بالا در انتظار توست تا هر آنچه می خواهی برایش بگویی و او همه را از سر صبر خواهد شنید. امیدوار باش - امیدوار باش - امیدوار باش و قوی

                                        ( مامان قصه)

    + نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم بهمن 1386ساعت 7:31  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(47); 2 نظر


    آنگاه که به خدا دل بستی و به او ایمان آوردی رازهایی برایت هویدا خواهد شد که بسیاری از مردم معنای آنرا نمی فهمند و تو از این رحمت الهی مسرور خواهی بود.

                                                        (بابا آمین )

    + نوشته شده در  شنبه سیزدهم بهمن 1386ساعت 7:5  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(46); 5 نظر


    امروز ژوژمان درس پوستر دانشجویانم بود

    یک ترم تنبلی در واقع واکنشی بود که من در مقابل دانشجویان جهت کم کاری آنها در کلاس از خود نشان دادم و از آنجایی که خیلی به رگ غیرتشان بر خورد در نهایت یک ترم تنبلی موضوعی شد برای طراحی پوستر و امروز نتیجه این تلاش به صورت نمایشگاهی بود در دانشگاه که ثمره  یک ترم تلاش بود که بصورت تقریبی ??? پوستر بر سینه دیوار خودنمایی می کرد و به فضای سالن نمایشگاه حال وهوایی خاص داده بود.

                                                            (بابا آمین )

    + نوشته شده در  چهارشنبه دهم بهمن 1386ساعت 1:22  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(45); 3 نظر


    تکرار همیشه بد نیست . بعضی چیزها هستند که همیشه تکرار می شوند اما هیچ وقت از آن خسته نمی شویم . مانند طلوع خورشید ? تکرار فصلها ? غذا خوردن  و ...  .اما نکته مهم در این است که تکراری بد است که در آن رشد وجود نداشته  باشد.

    ?........................................................................................................

    ?..........................................................

    + نوشته شده در  سه شنبه نهم بهمن 1386ساعت 6:35  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(44); یک نظر


    عمر گرانمایه در این صرف شد           تا چه خورم صیف چه پوشم شتا

    نظرات شما ()

  • یادداشتهای ازدوستم بابا آدم

  • نویسنده : فرید:: 87/4/20:: 4:32 صبح

     

    اگر اندکی مهربانی در وجودم باشد از نوازش هایی است که در دوران کودکی بر سرم می کشیدی.

    اگر خدا را زیبا می بینم به خاطر آن است که همیشه می دیدم چه زیبا به او عشق می ورزیدی.

    اگر خود را نمی بینم به خاطر آن است که تو همیشه اول دیگران را می دیدی و بعد خود را.

    اگرهمیشه دعایت می کنم به خاطر آن است همیشه دعایم می کردی .

    اگر از کنار بدترین بلایا به سلامت گذشتم می دانم که به برکت دعای تو بود.

    اگرمردن را به زیبایی زنده بودن می بینم به خاطر آن است که تو به من آموختی که مردن خود کمال زندگی ست.

    اگر امروز به سان گیاهی قد کشیده و رشد کرده ام به خاطر شب بیداری های ست که تو در جهت این رشد

    تحمل کرده ای.

    و اگر امروز آرامشی در وجودم باشد به خاطر آرامشی است که در آغوش تو داشته ام .

    و اگر امروز خم می شوم و دستان چروکیده ات را بوسه می زنم به این خاطر است که این کمترین کاری است که می توانم در مقابل موجودی به نام مادر انجام دهم .

    و می دانم که دعای مادر برای فرزندش به سان آب است برای گیاه .

                                                                                                (بابا آمین )4 / 4 / 87

     

     

    + نوشته شده در  چهارشنبه پنجم تیر 1387ساعت 1:16  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(74); 5 نظر


    داشتم به مطلب پست قبلی که مامان آمین ( قصه )نوشته بود فکر می کردم . به راستی کودکان ما به کجا می روند ؟

    آیا تا به حال فکر کرده اید غذای کودک شما از چه چیز هایی تشکیل شده است . چرا فست فودها روز به روز بیشتر می شوند و در فروشگاه های مواد غذایی هر روز محصولی جدید تر به محصولات تاریخ مصرف دار اضافه می شود . و کودکان ما که قبلا  به واسطه تبلیغات رسانه ها کاملا با همه آنها آشنا هستند ما را مجبور به خرید آنها می کنند.

    شاید روزی فرزندانمان ما را محکوم کنند که چرا آنها را از غذای سالم دور نگه داشته ایم .

    ( چیپس - پفک - شکلاتهای رنگارنگ - سوسیس - کالباس - همبر گر - نوشابه های گازدار و ...)

    ( بادام - گردو - برگه زردآلو - خرما - انجیر- عناب - سیب زمینی و کلوچه تنوری - ذرت بو داده و ...)

    شما کدام گروه را مصرف می کنید ؟ چرا ؟

                                                                                   (بابا آمین )

    + نوشته شده در  یکشنبه دوم تیر 1387ساعت 5:47  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(73); یک نظر


    نسل ما کودکانه های آرامی را پشت سر گذاشته است،با خاطراتی از شیطنت های کودکانه،انیمیشن های جذاب و البته بدور از خشونت های رایج کارتون های کودکان امروز و بازیهایی که در آنها برای لذت بردن از بازی، الزاما نباید دیگرانی  به ضرب گلوله های خیالی ما کشته شوند... .

    تفنگ ها،تفنگ ها،تفنگ ها  همبازی عزیز کودکان امروزی و هر آنچه از خشونت و غضب که در بازیهای   نا آرام نسل امروز بسیار است،همه و همه کودکانه های این نسل را  می سازند.

    کودکانه ای که با تفگ و گلوله شکل بگیرد،در آینده، جهانی پر از جنگ به ارمغان خواهد آورد.

     

                                                                                                        قصه

    + نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد 1387ساعت 17:59  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(72); 13 نظر


    آن شب را یادت هست که نردبانی از آسمان به زمین کشیده شده بود و فرشته ای با مائده ای بهشتی در دست از آن پایین آمد و آن را به تو هدیه داد .

    آن شب همان شبی بود که مادر با چشمانی مرطوب در حال دعا کردن تو بود.

                                                               (بابا آمین )

    + نوشته شده در  سه شنبه هفتم خرداد 1387ساعت 23:27  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(71); 6 نظر


    ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

    کوچکتر که بودم تو را بر حسب عادت عبادت می کردم و خشنود بودم.

    و امروز تو را بر حسب نیاز عبادت می کنم و از آن لذت می برم.

                                                                                     (بابا آمین)

    ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

    + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1387ساعت 1:44  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(70); 6 نظر


    چندی پیش پوستری را در خیابان دیدم که بر رویش نوشته شده بود: " آیا می دانید برای بدست آوردن یک تن خمیر کاغذ 17  درخت قطع می شود؟ "     از آن روز به بعد خیلی به این مسئله  فکر کردم . به راستی هر کدام از ما در روز چقدر کاغذ بیرون می ریزیم و یا چگونه از آنها استفاده می کنیم ؟ نه فقط کاغذ بلکه خیلی چیزهای دیگری هم هست که اگر فقط یک هفته زباله هایی که بیرون می ریزیم را زیر نظر بگیریم خواهیم دید که اکثر ما تبدیل شده ایم به انسانهایی صنعت زده که با سرعت در حال نابود کردن طبیعت اطرافمان هستیم. تا کنون از خود پرسیده اید ما انسانهای امروزی متمدن تر هستیم یا آدمهایی که قرنها پیش زندگی

    می کرده اند؟  البته اگر تمدن را در پیشرهت علوم امروزی و صنعت  بدانیم قطعا ما متمدن ترین هستیم .

    اما اگر آن را در اخلاق ، کردار و معرفت و احترام به طبیعت بدانیم قطعا گذشتگانمان روسفید تر از ما خواهند بود.

    انسان صنعت زده دلش به این خوش است که مسیر را به سرعت می پیماید اما به کدام سو ، این را دیگر از یاد برده است و از یاد برده است که روزی صنعت را برای رسیدن به هدفش به وجود آورد و اینک خود هدف شده است. ومصرف گرایی نیز زایده همین صنعت زدگی ست که متاسفانه خیلی از ما به آن دچار شده ایم.

    اشتباه برداشت نشود این جانب مخالف صنعت نیستم بلکه با انسانهای صنعت زده مخالفم .

     و اگر با این نوشتار مخالفید فقط کافیست یک هفته زباله هایتان را زیر نظر بگیرید . البته شاید شما سربلند بیرون بیایید.  امیدوارم.

                                                                                 ( بابا آمین)

    + نوشته شده در  جمعه بیستم اردیبهشت 1387ساعت 1:28  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(69); 5 نظر


    زمان کودکی یادش بخیر ? هر وقت برای مادر بزرگ کاری انجام می دادم? برای تشکر می گفت " الهی پیر شی " و من در کمال تعجب همیشه از خودم سئوال می کردم این چه دعایست که مادر بزرگ از خدا برایم طلب میکند؟ و هیچ وقت از او نپرسیدم . . .

    سالها از آن روزهای شیرین می گذرد ? خدا رحمتش کند. امشب از خدا برایش رحمت و مغرت الهی طلب می کنم و از خدا می خواهم دعایش را برایم اجابت نماید.

    به جرئت می توان گفت این دعا سرشار از انرژیست اگر توان درکش را داشته باشیم.

    شما چه فکر می کنید.؟

                                                                                                                (بابا آمین)

     

    + نوشته شده در  جمعه ششم اردیبهشت 1387ساعت 1:47  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(68); 17 نظر


    هر گاه مادری برای فرزندش دعا میکند، هاله ای از نور دور تا دور فرزند را فرا میگیرد. او (فرزند ) هیچگاه آن نور را نه میبیند و نه حس میکند اما آن نور همچون دیواری آهنین در برابر حوادث روزگار از او حفاظت میکند و فقط زمانی آسیب پذیر خواهد شد که به هر دلیلی دل مادر شکسته شود و دیگر برای فرزندش دعا نکند.

    "خدایا به ما سعادت بده لذت خدمت به مادر را بچشیم"       آمین

                                                                    (بابا آمین )


     

    + نوشته شده در  شنبه سی و یکم فروردین 1387ساعت 4:40  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(67); 6 نظر


     ایام عید بود? من و آمین در صف ورود به سالن پرواز بودیم و ماموری هم مشغول بازرسی بدنی بود. نوبت من شد  دستهایم را از دو طرف بالا گرفتم و مامور مرا هم بازرسی کرد و به آمین لبخندی زد و گفت بفرمایید . وقتی وارد سالن پرواز شدیم آمین با حالت تعجب پرسید: بابا  چرا آقا اندازه های منو نگرفت؟؟؟

                                                                   ( بابا آمین)

                                                                       

    + نوشته شده در  سه شنبه بیستم فروردین 1387ساعت 5:0  توسط مهدی شمسی-افسانه عقیلی (قصه) - آمین شمسی  |  < type=text/java>GetBC(66); 12 نظر


    روز های آخر سال گذشته با تمام حوادثی که داشت بالاخره به پایان رسید.

    یک سال گذشت و دوباره سالی جدید با اتفاقاتی جدید در پیش است و این ما هستیم که می توانیم

    از این اتفاقات درس بگیریم و از  آنها نردبانی برای ترقی خود بسازیم  .

    امیدواریم سال جدید برای همه دوستان سالی پر برکت باشد و بتوانند در آن سال یک گام بزرگ به جلو

    بردارند.

    در ضمن از همه دوستانی که مهربانانه ما را درحادثه ای که برای مامان قصه اتفاق افتاد یاری کردند

    صمیمانه سپاسگزاریم. و امیدواریم هر چه زودتر به بهبودی کامل برسد.

                                                                      "  بابا آمین "

     


    نظرات شما ()

  • سخن روز

  • نویسنده : فرید:: 87/4/13:: 5:29 صبح

    خداوند حقیقت است


    چنان چه حقیقت را بیان کرده باشی


    یا حقیقت را کشف کرده باشی


    خداوند را تجربه کرده ای


    از درون و برون


    خداوند زیبایی است


    چنان چه چیز زیبایی خلق کرده باشی


    در هر یک از اشکال بی نهایت


    خداوند را تجربه کرده ای


    از درون و برون


    خداوند خوبی است


    چنان چه کار خوبی انجام داده باشی


    یا خوش نیت باشی


    و چنان چه خوبی را درون خودت یا دیگران  دیده باشی


    خداوند را تجربه کرده ای


    از درون و برون


    نظرات شما ()

  • سخن روز

  • نویسنده : فرید:: 87/4/13:: 5:28 صبح

    ایستادگی کنید تا روشنی بخشید


    شمع های افتاده، خاموش می شوند.


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ