وقتی برادر دو قلوی مارک تواین مرد
سر و کله زدن با یک مخبر
مارک
تواین نویسنده نکته سنج و با ذوق امریکایی اثری دارد به نام «سر و کله زدن
با یک مخبر» که در آن، مخبر روزنامه از وی می پرسد که آیا برادری دارد یا
نه و مصاحبه این طور ادامه می یابد:
-آه!شما مرا به یاد برادر بیچاره ام انداختید؛ویلیام.ما به او می گفتیم بیل؛طفلک بیل.
*چطور مگر مرده؟
-والله چه بگویم.فکر می کنم مرده.هیچ وقت از ماجرای او سر در نیاوردیم؛همه جریان مرموز و اسرارآمیز بود.
*خیلی مایه تاسف شد.حتما گم شد و پیدایش نکردید.
-نه،این طورها نبود؛خاکش کردیم.
*خاکش کردید،تازه نفهمیدید مرده یا نه؟
-نه!نه!برعکس،کاملا مرده بود.
*ببخشید!مثل اینکه من نمی تونم سر در بیارم.اگر خاکش کردید و مطمئن بودید که مرده،پس دیگر...
-خیر!ما فکر کردیم که او مرده.
*آها!حالا ملتفت شدم.فکر کرده بودید که مرده و بعد دوباره زنده شد.
-نه!به هیچ وجه زنده نشد.
*خب،این که اسرارآمیز نیست؛برادرتان مرده و خاکش کرده اید.کجای قضیه مرموز است؟
-اصل
مطلب همین جاست.ببینید آقا!من و برادرم دوقولو بودیم.وقتی تازه دو هفته از
عمرمان گذشته بود،ما را توی وان حمام گذاشتند و یکی از ماها توی وان غرق
شد و مرد؛راستش نفهمیدیم کدامیک.بعضی ها می گویند که برادرم بیل بود که
مرد،بعضی ها فکر می کنند که من بودم.
*موضوع جالبی است.خودتان چی فکر می کنید؟
-خدا
می داند.من حاضرم هر چه دارم و ندارم بدهم و از این معما سر در
یاورم.سالهاست که این ماجرا سایه ای از شک و تردید بر زندگی من انداخته و
فکرم مرا راحت نمی گذارد.اما حالا بگذارید محرمانه مطلبی به شما بگویم که
تا به حال به هیچ کس نگفته ام.
یکی از ما دو برادر یک خال سیاه روی
بازوی چپش داشت و او من بودم و عجیب آنکه بچه ای که غرق شد،همان بود که
خال سیاه را داشت.نمی دانم چطور پدر و مادرم ممکن است چنین اشتباهی کرده و
بچه عوضی را به خاک سپرده باشند اما شما را به خدا این حرف را پیش آنها
نزنید که خیلی ناراحت خواهند شد.